کد خبر: 4287703
تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۷:۴۶
یادداشت

از «فرش» چشم به جهان می‌گشاییم 

انسان معاصر بی خانمان است و در هیچ زمانی به اندازه امروز در عسرت و تهی‌دستی نبوده است و اغلب از این تهی‌دست غافل. همه چیز در جهان پیرامونش او را به نسيان و فراموشی می‌خواند اما چگونه می‌توان از این فراموشی زنگار زدود؟ هنر. شاید هنر ملجایی باشد که امکان مواجهه او را با فقری که از آن  بی‌خبر است فراهم کند. روز ملی فرش بهانه‌ایست برای سفر به دنیای زیبای هنر با «فرش» که مونس چشمان ماست.

از فرش چشم به جهان می‌گشاییم به گزارش ایکنا؛ در گذشته، انسان نسبت خود را با هستی در ساختار یک نظم کیهانی و ماوراء این جهانی می‌دید، که فضایی معنادار از هستی (تولد) تا نیستی (مرگ) را در برمی‌گرفت. معنا برای او زمانی به وجود می‌آمد که جاذبه ذهنی با جاذبه عینی تلاقی پیدا کند. این تلاقی برای او در هنر اقامت می‌گزید.

هنرمند ایرانی در کاشی‌کاری‌های یک مسجد و بناهای تاریخی، در قلمکاری و نقاشی و در فرش؛ روح جستجوگر معنای خود را پرواز می‌دهد. نقش‌ها می‌زند، که هر یک از آن‌ها یادآور معنایی از هستی و حرکت او به سمت امر نامتناهی است. به همین جهت لازم است که برای دستیابی به بنیان‌های نهفته در فرهنگ و هنر اسلامی دقیق شویم تا بدانیم چگونه هنر می‌تواند افاده معنا کند.

محمل ملک و ملکوت

این مطلب بر کسی پوشیده نیست که ایرانیان به همه چیز شاعرانه و ژرف‌اندیشانه نظر کرده‌اند و فرش هم از این قاعده مستثنی نیست. علاوه بر هنر فرش نسبتی معنادار با ادبیات دارد، تا جایی که به زحمت می‌توان دیوانی از شاعری ایرانی را یافت که اثری از واژه فرش در آن نباشد. البته رابطه شعر و فرش رابطه‌ای دو سویه بوده است. پرسش اینجاست که هنگامی که شاعر قصد به کار بردن واژه «فرش» در شعر خود را دارد چه مفاهیمی را در ذهن می‌پروراند و تا کجاها می‌رود؟ تقابلی عامدانه که میان «فرش و عرش» در نظر شاعر ترسیم می‌شود حکایت از چه دارد؟

از فرش چشم به جهان می‌گشاییم 

به این بیت از شاه نعمت الله ولی، شاعر و عارف قرن هشتم نظر کنید که می‌گوید:

عرش است مقام ما، در فرش کجا گنجیم
ما زنده جاویدیم در گور کجا باشیم


و یا در شعر عطار نیشابوری شاعر و عارف قرن ششم که می‌گوید:


تو را چه عالم و چه عرش و چه فرش
که صد عالم ورای عرش و فرشی عطار؟

شاید بتوان این‌گونه پاسخ داد که تمنای ذهن انسان برای تجلی معانی رمزی و باطنی در ادبیات و از سویی در هنر فرش  برآمده از تمنای ذهن و عین در نسبت با حقیقت است. 
برای شاعرِ عارف؛ فرش نقطه عزیمت سالک از خاک به مقصد نهایی که همان عرش و ملکوت است. اگر قرار است مفهوم میان فرش و عرش یا به بیان دیگر، زمین و آسمان را بشناسیم؛ باید رابطه پنهان این دو مکان را بشناسیم. آن فاصله امکانی مستتر در منتهی الیه این دو حد، که ربط مستقیم به سلوک عرفانی و حرکت انسان از خاک تا افلاک را دارد. اما چگونه فرش می‌تواند سرمان را از خاک به افلاک بلند کند؟ هبوط را یادمان می‌آورد.

فرش آیینه‌دار هستی است

فرش پدیده‌ای همواره محترم نزد ایرانیان بوده و خواهد بود. همان‌طور که اندیشه در شعر تجلی می‌یابد، در فرش اندیشه تبدیل به نماد و نقش می‌شود. نقش و رنگی که بیانگر معنی است و هنرمند قصد تلنگر به مخاطب را در آن دارد. معنایی متعالی که گویی کشف المحجوب می‌کند و هبوط انسان را به او می‌نمایاند و پاسداری از حقیقت را به جان می‌خرد. هنرمند ایرانی در ترسیم نقوش فرش تنها به نیاز مادی انسان برای آسایش و آرمیدند توجه نمی‌کند، بلکه اهتمام به موجودیتی متعالی دارد که به جان نظر کند.

از فرش چشم به جهان می‌گشاییم 

انسان از فرش چشم می‌گشاید و فرآيند حیات و نهایت کمال خود را در آن می‌بیند. همان چیزی که هر روز به آن دست می‌کشد و بر آن اقامت می‌گزیند و در نقش و نگارش خاطر آسوده می‌کند. نقش و نگار در فرش با اندیشه و مفهومی تمثیلی گره خورده است. هنر عصر صفوی دوران باشکوهی است که جهان‌بینی ایرانی و اسلامی با تعبیری حکیمانه در هنر متجلی شده است. به طور مثال در فرش‌های باغی، که طرح آن‌ها مفهومی نمادین از بهشت را ترسیم می‌کند. نهرهای که فرش را به چهار قسمت تقسیم می‌کنند که یادآور چهار باغ صفوی است. در وسط فرش باغی، حوضی است که یادآور «حوض کوثر» است. درخت، نهر آب، حوض جملگی تعابیری بهشتی است که جلوه در فرش کرده است.

نقش ترنج در وسط قالی نمادی از خورشید و یا حوض دارد و به معنای زیستن و جوشش از دل تاریکی و حرکت به سمت نور است. برخی معتقدند ترنج برگرفته از حدیث پیامبر اکرم(ص) است که مؤمن قرآن‌خوان را به ترنج تشبیه کرده‌اند. برخی ترنج را به کعبه به عنوان مرکز زمین و قبله مسلمانان و به عنوان معنایی رمزی که نقشی هدایتگر دارد، می‌دانند. 
درخت یکی دیگر از نمادهایی است که با مفهوم زندگی در فرش به کار برده می‌شود. درخت تغیرات فصل و کیهان را نشان می‌دهد و در حقیقت از سه ساحت از جهان چهره می‌گشاید. این نماد می‌تواند جهان زیرِ زمین، روی زمین و آسمان را بهم مرتبط کند. درخت سرو و سپس شکل تغییر یافته آن بته جقه در دوران اسلامی نشان از جاودانگی دارد و از نقش‌های پر تکرار و مورد توجه ایرانیان است.

از فرش چشم به جهان می‌گشاییم 

 

به طور کلی نقوش را در فرش به چهار گروه می‌شود تقسیم کرد: نقوش انسانی، نقوش حیوانی، نقوش گیاهی و درختی و نقوش باستانی. نقوش باستانی و بناهای تاریخی، و چهره مشاهیر هم نماد ایران دوستی است که در فرش‌های که هویت تاریخی دارند به کار رفته است و یکی از طرح‌های مورد علاقه بافندگان است.

فرش نمایش جغرافیای مادی و معنوی است

از آنجا که بافت یک فرش ممکن است روزها و یا چند سال زمان ببرد انجام مراحل تولید آن به صورت مستقیم با زندگی روزمره بافنده و جغرافیای محل زندگی‌اش گره می‌خورد. نقطه‌ای که اسطوره، احساس و تجربه زیسته تبدیل به نقش می‌شود و وارد فرش می‌شود. نقوشی که بیانگر اقلیم است. فرش شناسنامه‌ای دارد، می‌گویند فرش تبریز، کاشان، مهاباد و... که جمگلی بیانگر زیست بوم مردمانی است که تار و پود را بهم گره می‌زنند. الگوهای زیستی ایلی، روستایی و شهری عظمت و اصالت هر قوم را در فرهنگ و هنر آنان جلوه می‌دهد، هنری که پیوندی ناگسستنی با تاریخ هر ملتی دارد. فرش‌ها می‌توانند قصه تاریخ و فرهنگ یک سرزمین را به زیبایی بازگو کنند و به همین سبب است که جغرافیای مادی و معنوی را یک جا به تصویر می‌کشند.

حدیث منتظری

انتهای پیام
captcha